چرتک بلاگ

کدنویسی، آموزش وبلاگ، تفریح و دلنوشت با کمی چاشنی طنز

Previously on 1401

توسط Mohsen シ در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۲

در موضوعات: دلنوشت

سلام دوستان. امیدوارم حالتون خوب باشه و مثل همیشه سلامت و سرزنده باشین.

من هنوزم زندم! (Yay!) و شاید براتون سوال باشه این همه مدت کجا بودم و چیکار میکردم. و محض اینکه خاطرتون راحت بشه باید بگم نه، فضایی‌ها منو برای آزمایش روی انسان‌ها ندزدیدن و برنامه دور دنیا در هشتاد روز هم نچیده بودم... متاسفانه! اگر میرفتم هم از شانسم کشتی که سوار بودم مثل تایتانیک غرق می‌شد. ولی از اونجایی که شانس و حوصله و تیپ جک رو نداشتم احتمالا تنهایی سوار بر تکه در چوبی سوار بر موج‌های آبی اطلس همانند کاپیتان چک اسپارو از اون فاجعه زنده میموندم و شاهد یک پست خفن بودین ولی خوب همینه که هست! از این خبرا نیست متاسفانه :)

ای کاش پول داشتم که اون یارو که تو فیلما با صدای قشنگش میگه Previously on ... رو استخدام میکردم تا اتفاقات رو به صورت فیلماتیک و سکانس‌دار ببینین ولی بودجم یاری نمیکنه و نمیتونم پاچه خواری کسی رو بکنم که از زندگیم فیلم بسازه. بخاطر همین مجبورین به قوه تخیلیتون مراجعه کنین! 

چرا این مدت چیزی ننوشتم؟

از اونجایی که خودم رو میشناسم میدونم آخرین بار قولی ندادم چون می‌دونستم نمیتونم پاش بمونم. واقعیت ماجرا اینه این یک سال از نظر روحی واقعا سال خوبی نبود... نه تنها کشور در وضعیت نابسامانی قرار داشت و شاهد کلی اتفاقات ناراحت کننده بودیم، خودم هم دچار درگیری‌های فکری و عاطفی بودم. و هیچ چیزی نمیتونه قدر فکر آدم به خود آدم ضربه بزنه چون خودت بیشتر از بقیه از نقاط ضعفت خبر داری، و هرچقدر روی اون نقاط ضعف تمرکز کنی بیشتر احساس ناتوانی می‌کنی. بخاطر همین واقعا همون شخصیتی نبودم که میتونست راحت بنویسه. نمیتونستم از خودم شخصیت فیکی بسازم که بگم آره همه چی خوبه و توانایی نوشتن از دردم هم نداشتم چون اول برای هیچکسی مهم نیست و هیچکسی درست متوجه نمیشه و دوم واقعا چاره‌ای جز کنار اومدن باهاش نیست. جامعه امروزی اینطوری هستش... تا حالا دیدین مرد یا پسری آشکارا در مورد مشکلات روحیش حرف بزنه؟ نه... چون به قول جامعه مرد باید قوی باشه! از طرفی هدفم چیه؟ اینکه با دو تا خزعبلات چند تا دوستی که دارم رو هم ناراحت کنم؟ مسلما نه.

تبدیل به چه آدمی شدم؟

توی این یکسال به خیلی چیزا پی بردم و با خیلی دغدغه‌ها تونستم کنار بیام...
با احساس تنهایی تقریبا کنار اومدم. حالا خیلی کمتر از دور اطرافم تاثیر میگیرم.
و البته تفکر اینکه ممکنه حتی در برهه‌ای از آینده هم قراره تنها باشم.
اینکه هر چیزی که دارم اعم از خانواده، ثروت، علم و دوستان و حتی جسم و زندگیم امانتی بیش نیستن و همونطور که بهم داده شده یک روز گرفته میشه.
اینکه مهم نیست چقدر آدم خوبی باشی و به دیگران خدمت کنی، چون یک روزی ممکنه کارهات فراموش میشن و حتی خیلی ساده در دید مردم تبدیل به آدم بد داستان میشی.
اینکه حتما همه آدما اونطوری که تو اونا رو میبینی تو رو نمیبینن (به چشم دوست، رفیق، همدم ، ...) و مردم به بودنت عادت می‌کنن و اگر نباشی هم چیزی تغییر نمیکنه.
اینکه بیشتر اتفاقات و زجرهایی که میکشی از فکر خودت نشات داره و نه از دیگران. روابط تاثیرات زیادی روی انسان دارن ولی در نهایت این آدما هستن که روابط رو کنترل می‌کنن و اجازه می‌دن چه چیزی وارد ذهنشون بشه و از اتفاقات چه چیزهایی برداشت کنن.
اینکه خیلی از عمرمون رو به کارهای پوچ و بیهوده هدر میدیم و حتی خیلی از آدم‌ها زندگیشون رو اینطوری هدر دادن و مردن.
اینکه خیلیامون بی هدف زندگی می‌کنیم و معلوم نیست طوفان روزگار این کشتی زندگی رو به کجاها می‌کشونه.
اینکه به خودت ارزش قائل باشی و برای هر چیز و هر کسی بیشتر از اونیکه بهت حس ارزش میده ارزش ندی.
اینکه قراره آینده من چی باشه و واقعا هدف از خیلی کارها چی هستش.
و کلی تفکرات و احساسات مختلف دیگه... 

به همه رفقا، دووم بیارین!

اگر قرار بود چیزی بنویسم میتونستم برای هر دردم یک پستی بنویسم و پسر... عجب پیاز داغی می‌شد پست‌هام! قضیه جالب این داستان اینجاست که اینو میدونم و مطمئنم خیلیا همین مشکلات و دغدغه‌های فکری رو دارن و بعضی‌ها هم مشکلات و دردسرای بسیار جدی‌تری دارن. میدونم رفقا... خودتونو نبازین. انسان‌ها تونستن چندین پاندمیک و تغییرات جوی و کلی دنگ و فنگ رو رد کنن. چرا؟ چون تو وجودمون هستش که خودمون رو با بیماری‌ها و سختی‌ها وفق بدیم و اینطوری زنده موندیم. اگر مشکلی دارین به کسی که مورد اعتماد هست بگین، اگر نیست همیشه مشاور یا روانشناسی هست. نزارین این دردها مرضی بشه تو وجودتون چون بر خلاف مردم ما که اهمیت زیادی به سلامت روان نمیدن به نظرم یکی از عوامل اصلی پیری و بیماری همین فکرها هستش. من خودم در عرض شش ماه شش سال پیرتر شدم! :) 

از مشکلاتت فرار نکن.

من با خود مشکلات روبرو شدم چون به چرندیات بقیه اعتقادی نداشتم. اینکه سر خودت رو شیره بمالی که همه چیز خوبه و مدام به خودت حرفای خوب بزنی که از مشکلاتت فرار کنی کار بیهوده‌ای هستش چون در نهایت یک روزی میرسه که یک فرد یا اتفاقی آب سرد حقیقت رو محکم بپاشه رو صورتت. دردی که قراره بکشی رو الان بکشی خیلی بهتر از فرداست چون فردا معلوم نیست قراره چه دردی داشته باشی. یک مدت که بگذره خودتون دنبال این میگردین که دردی رو در ازای هدفی به جون بخرین، چه درد ورزش کردن تو باشگاه باشه چه درد ناشی از شکسته شدن دل.

تنهایی و وارد شدن به رابطه

 اینو میدونم خیلیای دیگه احساس تنهایی دارن و اینو برای اونا مینویسم. بعضیا برای اینکه احساس تنهایی نکنن وارد رابطه میشن و حتی به منم این پیشنهاد رو دادن. ولی با اینکه هر چقدر هم اصرار داشتن نه فکرم راضی به این قضیه بود نه دلم. چون صرفا حس تنهایی رو دلیل کافی برای شروع رابطه نمیدیدم و بالعکس مخالف این قضیه بودم و به نظرم چیزی جز پشیمونی نداره. حرفم رو باور نمیکنین؟ کافیه یک سرچ ساده بزنین تو گوگل تا هم نظرات روانشناس‌ها رو بدونین هم نظر و تجربه مردم رو. اگرچه همیشه طبق معمول میتونین راه سخت‌تر رو در پیش بگیرین و خودتون ببینین آیا ارزشش رو داره یا نه! کاری که ماشالا همه خوب بلدن انجام بدن. در کل خودتون رو بلاتکلیف نزارین اگر جدی هستین و فکر میکنین نتیجه‌ای داره بسم الله اگر نه برای سلامت روانتون بکشین کنار چون مرضی بدتراز بلاتکلیفی نیستش.

چه زمانی رابطه درسته (نظر شخصی)

با تمام این اوصاف اگر به نظرتون فرد درستی رو پیدا کردین که متقابلا از هم خوشتون میاد و قصدتون جدی هستش و هدفی از رابطه دارین و با شرایط اوکی هستین و آمادگی دارین باید بگم تو شانسین و تا دیر نشده جلو برین. هر چقدر بیشتر زمان بگذره متوجه میشین پیدا کردن آدمی که باهاتون سازگار هست سخت‌تره و سخت‌تر میتونین با آدما ارتباط بگیرین و سردتر میشین. شایدم برای همه اینطوری نیست ولی این رو من به چشم خودم میبینم.  یادتون نره برای هر چیز ارزشمندی دردی باید بکشین، ممکنه در نهایت مثل خیلی افراد ببینین که اون شخص فردی که تو نظرتون بوده نیست ولی خوب حداقل حسرت این رو ندارین که جلو نرفتین و تجربه‌ای کسب کردین. عیبی هم نداره... دنیا به آخرش نرسیده و مطمئنم همه به مراد دلشون می‌رسن. بنا رو هم فقط روی دوست داشتن نزارین چون خیلی از خونه‌هایی که رو همین بنا ساخته شده با طلاق ریخته شده و همشون اولش همدیگه رو دوست داشتن.

وب و دانشگاه

خیلی خوب... از اونجایی که وظیفه خطیر "دادن مشاوره‌های رابطه‌ای به عنوان فردی مجرد" از رو دوشم برداشته شد میرسیم به سر سایر موارد. سال پیش روی React و در کل برنامه‌نویسی وب زیاد کار کردم و این ترم واقعا عوضش در اومد چون درس برنامه‌نویسی وب داشتیم و توی درس زبان‌های برنامه‌نویسی هم React کار کردیم. تصمیمی بود که استادمون ترم پیش گرفته بود تا به جای اینکه تئوریات همیشگی رو یاد بگیریم مهارت یاد بگیریم. از اونجایی هم که ری اکت رو نسبتا مسلط بودم چند جلسه‌ای رو ارائه دادم و با بچه‌ها پروژه‌های ساده رو عملی کار کردیم.

 فعالیت‌های انجمن

از ترم چهار بود که عضو رسمی انجمن علمی کامپیوتر دانشگاه بودم ولی به علت مجازی بودن انجمنمون فعالیت چندانی نداشت. یک ترم هم موقتی دبیر انجمن شدم چون دبیر اصلیمون فارغ‌التحصیل شد و من مدیریت کانال و معرفی انجمن رو به عهده گرفتم تا اینکه باز هم انتخابات شد و اعضای جدید معرفی شدن. اعضای جدید واقعا فعالیت خوبی دارن و از این بابت خوشحالم. حتی از اینکه دبیری رو به یکی دیگه از دوستان دادن راضیم چون واقعا وظیفه سنگینی هستش و کاغذبازی زیاد داره. شاید اگر من دبیر میشدم انجمن چنین فعالیتی رو نداشت چون عادت دارم خودسر و تنهایی جلو برم و مسلما نمیشه همه کارها رو تنهایی انجام داد. توی این مدت مسابقه CTF برگزار کردیم و یک دوره و چند تا سمینار برگزار کردیم که یکیش مال خودم بود و در مورد گیت و گیتهاب ارائه دادم. یک چالش کد هم داشتیم و کلی برنامه دیگه هم هستش که توی ذهنم هستش انجام بدیم.

علاقه به AVR

و این ترم هم خیلی با میکروکنترلر AVR کار کردم و واقعا علاقمند شدم بهش. برنامه‌نویسی برای AVR از بچگی آرزو و علاقه من بوده ولی اون زمان اصلا ایده‌ای نداشتم که چی هست و چطوریه. علاقم در حدی بود که زمان‌های خالی رو به آزمایشگاه میرفتم تا با استاد ریزپردازنده بر روی پروژه‌ای کار کنم. هدفی که داشتیم کار با ماژول sim908 بود که برای ارسال پیامک و جی پی اس و جی پی آر اس به کار میره ولی خوب اون کیت نیاز به کار داشت و موند ولی تونستم به کمک یک کیت دیگه توانایی کار با USART رو یاد بگیرم و داده‌ای رو با پورت سریال به AVR ارسال کنم. نتیجه نهایی اینطوری بود که با زدن هر دکمه عددی از کیبرد توی ترمینال چراغ مورد نظر روشن و خاموش میشد. کد ساده‌ای داره ولی چون توی کیت از کریستال استفاده کرده بودیم و من نمیدونستم که باید حین پروگرام کردن باید فیوز بیت مربوطه رو تغییر بدم و این باعث شد بیشتر از یک ماه طول بکشه :)) بعله... 

پروژه سرویس اتوبوس‌ها

فکر کنم ترم پیش هم بود که پروژه On Time رو پس از سال‌ها تکمیل کردم. قضیه از این قراره که من همیشه زمان حرکت اتوبوس‌های دانشگاه رو فراموش می‌کردم و بخاطر همین به کمک ری اکت یک وب اپلیکیشنی ساختم که زمان سرویس بعدی رو نشون بده و بگه چند دقیقه تا سرویس بعدی مونده. قابلیت خوبش این بود که میتونستی روی موبایل نصب کنی و بدون اینترنت هم کار میکرد! اگر مشتاق هستین این کار به کمک service worker ها شدنیه و ما به جای اینکه هر بار اطلاعات رو از سرور بگیریم میایم و از کش مرورگر استفاده میکنیم. پروژه جالبی بود و استقبال خوبیم داشت خدا رو شکر :) البته قراره تو آینده بیشتر روی پروژه کار کنم و امکانات و تجربه کاربری رو بهتر کنم. اگر خواستین میتونین نگاهی بندازین:

{لینک}

خوابگاه و زندگی در ارومیه

نمیدونم از دردسرهای خوابگاهمون گفتم بهتون یا نه ولی به سختی‌هاش عادت کردم و الان میتونم بگم دوستش دارم. در کل ارومیه با اینکه هیچ ارتباطی به من نداره ولی باز حس میکنم انگار خونه خودم هستش و احساس راحتی دارم. اینکه پدر مادرم یک زمانی توی ارومیه زندگی میکردن برای من جالبه چون حس میکنم یک سری اتفاقات هستش که به صورت ارثی به فرد بعد منتقل میشن. اینکه چقدر مطلب هستش که میخواستم بگم و نگفتم باعث میشه نسبت به خودم افسوس بخورم واقعا :))

مسابقات ACM و اومدن به تهران

و امسال به همراه دو نفر دیگه از دوستام برای مسابقات ACM (برنامه سازی) از طرف دانشگاه به تهران اومدیم. تجربه واقعا جالبی از شریف و تهران داشتم و میتونم بگم دیدم نسبت به تهران به کلی عوض شد و حالا دیگه اینقدر بیگانه نیستم. اتفاقات عجیب و جالبی هم رخ داد (از جمله مریض شدنم و دردسرای اومدنمون!) که خوب میمونه برای بعد. مسلما نتونستیم مقامی کسب کنیم ولی سه سوال حل کردیم که به نظرم برای اون سطح از آمادگی واقعا خوب بود.

میزان رضایت از خودم

و همچان زندگی جریان داره! خدا رو بابت سالم بودنم شکر میکنم و خوشحالم واقعا. وزن رو هم تا حد زیادی حفظ کردم و از بدنم راضیم اگرچه جا برای پیشرفت هست و حتما مثل قبل ورزش میکنم و اگر شد باز به باشگاه میرم. موها رو هم کمی بلندتر نگه میدارم و حالا یکمی حالت و مدل داره. بر خلاف قبل که به سمت راست شونه میکردم الان به چپ شونه میکنم که موهام روی هم نخوابن. موی لخت از نظری واقعا دردسره... حتی به جای شامپو از صابون استفاده میکنم چون باعث میشه بیشتر حالت پذیر باشن. در کل از خودم راضی هستم و وقتی جلوی آینه‌ام لبخند میزنم. کلی اتفاقات دیگه افتاده ولی خوب توی این پست نمیگنجه متاسفانه.

هدف از زندگی

با اینکه نتونستم هدف از زندگی رو بفهمم ولی حس میکنم به جواب رسیدم، شاید زندگی هدفی نداشته باشه. شاید این ماییم که هدف زندگی کردن رو مشخص میکنیم...

حرف آخر

و در نهایت به عنوان حرف آخرم شل بگیرین دوستان... زندگی رو هر قدر سخت بگیرین همونقدر سخت میگذره. اگر نسبت به زندگی خوشبین باشین و نسبت به قضایا علت‌های خوبی رو انتخاب کنین ذهنتون خودکار سعی میکنه اون چیزها رو توجیه کنه و دلایل مناسبی برای اون بیاره. برای مثال ممکنه یکی باهاتون بدرفتاری کنه. شما اگر بنا رو روی این بزارین که با من مشکل داره ذهنتون تمامی دعواهای گذشته و علت‌هایی که ممکنه طرف از شما بدش بیاد به همراه وقایع با سند معتبر بدون ضامن با بهره صفر درصد... (؟) جلو روتون میزاره و شما باور میکنین. در حالیکه میتونستین بنا رو روی این بزارین که طرف روز بدی داشته و ذهنتون همون دلایل رو برای اون میاورد.

در کل زندگی کوتاهه. ارزش نداره بابتش غصه بخورین. قدر زندگی رو بدونیم :)

امیدوارم سلامت باشین و روزتون شاد!

 

پ.ن: این وسط هم نیازه به این اشاره کنم که صفحه پرداخت بلاگ بیان مشکل نداره و نمیتونین امکانات اختیاری بخرین؟ نه؟ حله پس حرفی نیست :)

نظرات

برو به فرم ارسال نظر

تا الان ۱۲ نظر داریم.

زری シ‌‌‌ ۲۲ خرداد ۱۴۰۲، ۲۰:۲۹

قشنگ اندازه یه دو سه سالی پست نوشتین : دی

Mohsen シ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۰۰:۴۵

عه واقعا؟ پس میتونم تا دو سه سال بدون هیچ پستی راحت استراحت کنم :)) به قول استاد اوگوی:


سینا هندی زاده ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۱۰

سلام خدا قوت
من یک مطلب در مورد دیباگ کردن پروژه های js و ts نوشتم بدون استفاده از IDE با استفاده از devtools browser، و پروژه هایی که با فریم ورک angular و react نوشته شده هم میتوان از این روش دیباگ کرد.

بنظرم بجای cashStorage هم میتونستی از IndexedDB استفاده بکنی...
من در یک پروژه ای برای اینکه وقتی اینترنت قطع شد برنامه بصورت افلاین کار بکند از IndexedDB استفاده کردم و هر وقت اینترنت وصل شد اطلاعات و به سمت سرور میفرستادم

Mohsen シ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۹

سلام ممنونم شمام همچنین.

نگاه کردم پست عالی بود! البته برای دیباگ پروژه‌های react از react dev tools هم استفاده میکنن که امکانات بیشتری در اختیار آدم قرار میده مثل بررسی state ها و مرور component ها و ابزار profiling ولی اینکه بلد باشی برای پروژه‌های جاوا اسکریپتی از دیباگر استفاده کنی واقعا مفیده.
استفاده از cache storage الزامی هستش. ایده‌ای که دادی خوب هستش و منم برای ذخیره زمان‌ها از local storage استفاده کردم ولی وقتی کسی میخواد سایت رو در حالتیکه دستگاه آفلاین هست لود کنه تنها فایلی که هست فایل سرویس ورکره. یا باید تک تک محتویات فایل‌ها (فایل html و css و js و تمامی عکسا) رو توی IndexedDB یا localStorage به صورت انکد شده ذخیره کنی که وقتی کاربر وارد سایت شد از اونجا لود بشه که کار واقعا معقولی نیست چون اگر خواستی آپدیت کنی باید کد آپدیتشونم بنویسی یا روش راحت‌تر اینه که این هستش که از کش مرورگر استفاده کنی و هر زمانیم فایلا از سرور تغییر کرد خودکار کش هم آپدیت بشه.
البته من این دردسرا رو طی نکردم... :) یکی قبلا زحمتش رو کشیده و برای همینا پلاگین ساخته بود منم استفاده کردم (vite-pwa) ولی در کل اگر بخوای بدون پلاگین و workbox انجامش بدی راهش اینه.

سینا هندی زاده ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۰:۱۲

لینک آموزش دیباگ کردن پروژه با استفاده از devtools browser
بخش یک:
https://virgool.io/@sinahzh/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-debug-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%87-javascript-%D8%A8%D8%A7-devtools-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DA%AF%D8%B1-nxy9jl75klla
بخش دو:
https://virgool.io/@sinahzh/%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-debug-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%88%DA%98%D9%87-javascript-%DB%8C%D8%A7-typescript-%D8%A8%D8%A7-devtools-%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DA%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D8%AF%D9%88-q5qd7gplalsi

Mohsen シ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۱۵

پست‌های واقعا مفید و خوبی بودن. خسته نباشی! اینکه به صورت تصویری جلو بری واقعا وقت گیر هستش و ارزش کارت رو میفهمم :) دمت گرم.

سینا هندی زاده ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۳:۱۳

ممنون
من موقعی از کش استفاده میکنم برای صرفه جویی در پهنای باند و افزایش سرعت لود صفحه است
نیاز نباشه هر بار کاربر صفحه و باز میکنه فایل های css, js و غیره و از سمت سرور دریافت بکنه

Mohsen シ ۲۳ خرداد ۱۴۰۲، ۱۶:۰۳

بله کاربردشم همینه... مرورگرا خودشون همین کارو انجام میدن :) ولی اگر اینترنت نباشه و بخواین وب اپ کار کنه میتونین از کش استفاده کنین. مشابه devdocs.io بعد اینکه حداقل یکبار به سایت رفته باشین دفعات بعدی اگر آدرسش رو توی مرورگر بزنین یا وب اپش رو باز کنین بدون اینترنت میاره

محمدرضا ... ۲۴ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۲۷

سلام محسن جان ... چقدر خوبه با انرژی پست رو شروع کردی.

یادش بخیر ... دزدان دریایی کارائیب یه دوران خاطرات و تصاویر قشنگی توی زندگی ما به جا گذاشتن. امیدوارم روزی برسه که بتونی دور دنیا سفر کنی.

واقعا تایم بدی بود دوران خاموشی ایران، چقدر فشار و درد و تحمل، اصلا باور کردنی نیست. و این جمله که مرد باید قوی باشه شاید بیشتر شعاره و به نظرم می‌تونه الگو باشه، الگویی که واقعیت نداره و تنها شعاره.

آره کاملا موافقم، برای بقیه مهم نیست چقدر خوب باشی، اما به من حس خوبی میده، یه جورایی مثل پشت گرمی می‌مونه. مثل اعتماد به خودت و از درون شاد بودنه و کاملا درونی و شخصیه.

معلومه حسابی رفتی توی خودت، زیاد فکر می‌کنی، این دنیا هم کلی مساله و داستان و بازی برای مشغول کردن داره. یه جوری بگذرون که احساس بدی بهت نده و زجر نکشی.

چه باحال ... علاقه‌مندی‌های مشترکی داریم، منم خیلی از AVR و آردویینو و میکروکنترلر و دنیای الکترونیک خوشم میاد. خدارو هم شکر که تونستی توی مسابقات ACM شرکت کنی، دوران دانشجوی من که مدیر گروهمون اصلا نمی‌دونست ACM چی هست.

دست از این توصیه‌های قبل از وداع دنیا بردار و سعی کن یه برنامه برای وبلاگنویسی بریزی تا حداقل دوهفته یا ماهی یک پست بنویسی. این دیگه اسمش وبلاگنویسی نیست، وداع نویسیه ...

آرزو می‌کنم که برآیند خوشی و ناخوشی زندگیت زیبا باشه، امیدوارم بیشتر اینجا ببینمت، به عنوان وبلاگنویس نه مخاطب.

Mohsen シ ۲۵ خرداد ۱۴۰۲، ۱۳:۴۹

سلام آقا محمدرضا :) ممنونم!

اصلا دزدان دریایی کاراییب یک چیز دیگس... اسمش میاد خودکار آهنگش تو ذهنم اجرا میشه :) داستان فوق‌العاده‌ای هم داشت البته همشونو نگاه نکردم. ایشالا با هم میریم تو میشی تن تن من میشم کاپیتان هادوک :)) البته فرقی نداره به اون سگه میلو هم راضیم 😂
حتی یادآوریشم عذابم میده. من سر قضایا یک شب رو اصلا نتونستم بخوابم. آره حرفتم کاملا درسته و قبول دارمش.
نکتش هم دقیقا همینه... به نظرم اونایی که مداوم کارای خوبی میکنن بخاطر خودشونه و اینکه حس خوبی میگیرن نه اینکه مورد توجه باشن چون توجه چیز گذری هستش و از بین میره. ولی خوب باید یادت بمونه بخاطر خودت انجام میدی و نه برای توجه چون ممکنه یک کار یا کمکی بکنی که ارزشش رو بقیه ندونن و دلسرد بشی.
هعیییی... زندگی همینه دیگه :) این زجر کشیدنا هم بخشیشن. نباشه ارزش چیزای ساده رو نمیفهمی.
چه خوب رشتتون برق بود شما نه؟ یادم رفته... من میخواستم بخاطر علاقم به برق برم ولی درساش رو دیدم ترسیدم 😂 خدا رو شکر هر چیزی به جز کامپیوتر میرفتم احتمالا اخراج شده بودم. والا دانشگاه ما هم هفت سال بود تیمی نفرستاده بود! ما خودمون داوطلب شدیم رفتیم وگرنه از دانشگاه چندان حمایتی ندیدیم به جز یکی از اساتیدمون.
آقا خشونت نیاز نیست بیا بشینیم با حرف حلش کنیم 🥲😂 هر بار این جملت رو میخونم میخندم... هیچکسی اینقدر رک از من اعتراض نکرده بود :)) اگر وبلاگم مثل دچار فیشنگار بود باید بهت دلفین طلایی چیزی میدادم. بد جور بوی سوختگی میاد فکر نکنم پماد سوختگی هم روم اثر کنه. چشم :) نوشتن وقت گیر هستش ولی قصد دارم بنویسم.
ممنون از محبتت 🙏🌹 واقعا لطف کردی و خوندی و نظر گذاشتی. منم امیدوارم همیشه در هر اوضاعی روبه‌راه باشی و از پس مشکلاتت بر بیای.
بلند بگو آمییین 😂 ایشالا.
دمت گرم واقعا

محمدرضا ... ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۰۰:۵۰

قربونت محسن‌جان ...

اصلا آهنگش یکی از شاهکارهای هانس زیمر بود ... هر از چندگاهی این و اینتراستلار رو گوش میدم لذت می‌برم ... تن تن رو شاید باورت نشه اما هیچ وقت نشد برم ببینم ... انقدر توی دنیای انیمه‌ها هستم 😁😂

آره دیگه ... خوب بودن کار قشنگ اما سختیه و موضوع شخصیتی هست ... یکی براش لذت بخشه این سختی و یکی قابل درک نیست براش. به خیلی چیزا بر می‌گرده ... مثل این که شخصیتت توی این دنیا چطور ساخته شد و چه زندگی‌ای داشتی و چه افرادی اطرافت بودن و غیره و ...

نه من رشته‌ام مهندسی نرم افزار بود ... برق نخوندم اما از علایقم هست. رشته برق خیلی گسترده و عددیه ... وحشتناک 😁

متاسفانه توی دانشگاه ... کلمه‌ی ما وجود نداشت در این زمینه ... من نمی‌تونستم تکی برم ... و دریغ از حتی یک نفر ... ولی خب شرایط اون دوران به شکلی بود که علاقمند هم کمتر بود.

حالا انقدر سوز نداشت 🤣 ... بنویس، یه تایمی گیر آوردی فعالیت داشته باش ... از اینجاها هم خیلی چیزا میشه یاد گرفت و زیبایی‌های زندگی رو دید ... اینم یه پنجره بین همه هست که توش خونه‌ قشنگی ساختی ... می‌بینیمت خوشحال میشیم.

مرسی ازت که نوشتی ... چقدر لذت بردم از خوندن و تصور این موضوعات ... دوران دانشجویی باحالی داری ... مرسی که تجربیاتت رو با ما هم به اشتراک گذاشتی.

قربونت لطف و محبتت ... همچنین برای تو ... آمین 🌱🌹🙏 ... یه کم بلندتر آآآآمین ... 😉👍

Mohsen シ ۰۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۴:۴۰

منم اینتراستلار رو نگاه نکردم 🤦‍♂️😂 تن تن رو توی سی دی کارتون‌ها نگاه میکردم تو تبلیغاتش بود. داستانای مرموز و جالبی دارن. منم میخوام وارد دنیای انیمه بشم ولی اصلا وقت نیست...

آهااان. خیلی خوبه پس 😁 دقیقا منم درساش رو نگاه کردم منصرف شدم 😂
منم اینطوری بودم والا ولی خوب خدا رو شکر یکی از دوستام علاقه نشون داد و مسبب خیر شد.
بخدا بدجوری سوزوند 😂 حتما قصد دارم بنویسم 😊 وبلاگ مثل آب نیله هر کسی خورده باز یک روزی هوسش رو میکنه 😂
قربانت فدای تو. مرسی ازت که وقت گذاشتی و نظرتو گذاشتی 😊🙏🌹
کوچیکتم آقا 😂♥️

حصار آسمان ۳۱ خرداد ۱۴۰۲، ۲۱:۴۷

آدما یه وقتایی پر از حرفن. من یادمه یه روزایی از بس حرف داشتم، میرفتم بیرون و پیاده خیابونا رو گز میکردم و هی با خودم حرف میزدم تا اینکه خالی بشم و فردا روز از نو و روزی از نو. چون اتاقم از بقیه خونه جدا بود، خیلی راحت توی اتاقم با خودم یا خدا حرف میزدم. خیلی خیلی حرف داشتم. اما الان مدتهاست انگار خالی شدم. هیچی به ذهنم نمیاد که بگم. شاید چون همه رو قبلا گفتم!

Mohsen シ ۰۴ تیر ۱۴۰۲، ۱۴:۴۵

شاید باورت نشه ولی منم یکی دو سالیه اینطوری بودم :) یعنی دست خودم نبود... برای اینکه فکرم خالی بشه میرفتم پیاده روی و تاثیر خوبیم داشت. ولی خوب اخیرا نسبت به قبل کمتر شده.

آره آدم یا خالی میشه یا خسته میشه از فکر کردن یا کلا وقت نمیکنه برای اینکه فکر کنه چون کارا و چیزای مهمتری پیدا میکنه و سرش به اونا گرم میشه.
دستت درد نکنه بابت نظرت 😊🙏🌹 

علیـــــ ََ ۰۶ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۵۹

میشه یه کامنت طولانی در موردش نوشت
ولی حیف حوصله و توانش نیست دیگه :/
در کل ایشالله که موفق باشی و ممنون که تجربیاتت رو نوشتی برامون :)

Mohsen シ ۰۷ تیر ۱۴۰۲، ۱۴:۱۲

درکت میکنم... 😂 راحت باش آقا 😁🙏

مرسی ممنون تو هم همچنین :) تشکر از نظرت.
+ تو هم بیشتر بنویس برادر، دلم برای قلمت تنگ شده.

علیـــــ ََ ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۱۵:۵۸

D:
+ والا قول نمیدم ولی باشه :)

Mohsen シ ۱۰ تیر ۱۴۰۲، ۱۷:۵۹

دمت گرم 😂🙏🌹

آرش همتی ۱۶ مرداد ۱۴۰۲، ۱۶:۱۶

سلام وقتتون بخیر/ عذر خواهی میکنم /مایل به تبادل پیوند هستید؟

محمدحسین پارسائیان ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، ۱۹:۵۴

سلام
خوشحالم که هنوز مینویسین
وای مغزم ترکید از این حجم از اتفاق
خب منم یه چندسال عقب تر از شمام و امیدوارم که یه سری اتفاقا که ظاهرا برا همه جوونای ایرانی میفته برا من نیفته
ولی خب اون قضیه تاثیرپذیری از بقیه رو قبول دارم و درک کردم. من خودم بهش میگم بلوغ فکری :)
ان شا الله که تو زندگی موفق و موید باشین.
+ وقتی وبلاگتون اومد بالا یاد اون منوی بازشوی بدون جاوااسکریپت افتادم :')

نادر ^.^ ۱۸ آذر ۱۴۰۳، ۲۲:۵۸

سلام وقت بخیر
یه راهنمایی میخواستم در مورد یکی از قالب های بلاگ
قالب نوین 3 تا پست رو در یک ردیف نمایش میده
بعد زیرش مجددا 3 تا پست دیگه
من میخواستم به 2 تا تغییر بدم
در قسمت کدهای css خیلی گشتم اما واقعیت چیزی پیدا نکردم و نشد که انجامش بدم
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
تجدید کد امنیتی