همدردی
توسط Mohsen シ در تاریخ ۰۴ تیر ۱۴۰۰
سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه. عیدتون هم مبارک! 😂 بعله درست حدس زدین من از اینترنت اکسپلورر استفاده میکنم و الان این پست منتشر میشه :)
حقیقتش تا حالا از این پستا ننوشتم و حتی نمیدونم چطور هم شروع کنم. خودتون میدونین دیگه اینجا همیشه پاتوق من برای خوش بودن و آموزش و این چیزا بوده... در کل چیزایی که ازش لذت میبرم. ولی خوب تصمیم دارم بعدهای دیگه زندگیم رو بهش اضافه کنم... مثلا شعر یا خاطرات و دلنوشت ها و حرفایی که ته دلم موندن و میخوام بگم. این شاید بشه گفت اولینش باشه.
میدونین من بیشتر از وبلاگ خودم معمولا تو وبلاگهای دیگه فعالم و این اواخر اکثر کامنتهایی که دادم دلداری بودن. اینکه دووم بیارین و سرسخت باشین و این روزا میگذره و فلان. و حرفایی که زدم از ته دلم بودن و هیچ هدف خاصی نداشتم تو کامنتا. و برای من هم مهم نبود که شما دخترین یا پسر، متاهلین یا مجرد، و یا چه دیدگاه و عقیدهای دارین. تنها چیزی که میخواستم خوشحالی شما بود. اینکه بهتون بگم دردی که دارین رو احساس میکنم و نمیخوام ناراحت باشین. و این تبدیل به یک خصوصیت من شده... حتی اگر یک غریبه باشین و احساس کنم مشکل دارین حداقل کاری که میتونم بکنم اینه گوش بدم به حرفتون.
ولی خوب شاید بگین برای چی؟ این کارا چه سودی برات دارن؟
شاید برای اینکه آدمم و حس همدردی دارم. شاید بخاطر اینکه دردهایی که دارین رو منم تجربه کردم و میفهمم چی میگین. برای خیلیایی که منو خوب نمیشناسن شاید مضحک و خنده دار بیاد چون تو دنیای واقعی یک پسر مغرور و همیشه خندون باشم ولی واقعیت اینه که حتی مورچه حیاطمون هم برام ارزش داره. و بعله من هم مثل همه آدما احساس تنهایی کردم، افسردگی گرفتم، به خودم سرکوب زدم، حتی با خانوادهای که همیشه ازش تعریف میکنم بحث و جدال داشتم و هزاران دردسر دیگه... و هنوزم با این مشکلات سر و کله میزنم و واقعا راحت نیست! اصلا راحت نیست... بخاطر همینه هر زمانی یک پستی رو میبینین یا مینویسین که توش از ناراحتی و یا مشکلی حرف زده شده من زیرش پیام میدم. یا حتی توی فضای مجازی بهتون پیام میدم و حالتون رو میپرسم. چون پرسیدن حال شما و همدردی باهاتون در حقیقت مرهم گذاشتن رو دردای خودمه. و اینکه نمیتونم ناراحتی کسی رو نادیده بگیرم (مگر اینکه بفهمم میخواد جلب توجه کنه)
ولی با این وجود از اینکه بد قضاوت بشم میترسم. منطقا نباید مشکلی داشته باشه چون من هیچوقت قصد بدی نداشتم و بعلاوه خودم خط قرمزای خودمو دارم و هیچکس نمیتونه بیش از یک حد خاصی باهام صمیمی بشه ولی خوب، آیا همه همین فکرو دارن؟ میتونم بگم تو جامعهای که توش زندگی میکنم نه... حتی ممکنه من گناهکار هم در بیام. خوب... گناه من چی بوده؟ این که پسرم؟ یا اینکه حس همدردی دارم؟ درسته من تا حالا حرفای احمقانه زیادی زدم ولی خوب یکیش رو بهم بگین که خارج از اخلاق بوده. کارهایی هستش که خیلی افراد کردن و من حتی نزدیکم نشدم. من نمیگم آدم خوبیم ولی امنیت و آرامش خاطر بقیه همیشه تو اولویت بالاتری از خواستهها و احساسات خودم بودن.
و تو این مدت واقعا دوستیا کم رنگتر شدن... یک زمانی دوستهایی داشتم که واقعا صمیمی بودیم ولی الان کلا فاز دپرسی رو گرفتن و اصلا براشون مهم نیست کی بهشون پیام داده. و تا زمانیم که بهشون پیام ندی یادی نمیکنن و اخلاق سرد دارن. خوب نمیشه در موردشون چیزی گفت چون شاید واقعا وضعشون خرابه و یا واقعا سرشون شلوغه. تنها چیزی که میدونم اینه هیچوقت نباید برای نگه داشتن آدما تو زندگیت دست و پا بزنی چون در هر صورت اونایی که برات اهمیتی قائل نیستن میرن. اگر بخوام بگم زندگی مثل اتوبانه... همه میان و میرن ولی کمتر کسی میمونه. برای منی که دوستیها مهمن سخت بود این قضیه ولی با هرچیزی میشه کنار اومد. بعلاوه واقعا ارزش نداره انرژیت رو صرف آدمایی کنی که لیاقتشو ندارن.
و البته یکی از دردهای سخت دیگه... بعضی اوقات برای یکی از نزدیکان یا دوستات یک مشکلی پیش میاد که هیچ کاری از دستت برنمیاد. نمیدونم تو این شرایط آیا میشه کاری به جز حرف زدن انجام داد؟
صحبت از دوستی شد... نمیدونم با دوستی های معمولی بین دختر و پسر موافقین یا نه ولی چند روزی بود به این فکر میکردم که خوب فرض کنیم یک طرف از این دوستیه ازدواج کرد. چقدر از افراد میتونن به این دوستیا ادامه بدن؟ اصلا آیا همسرشون همچین اجازهای رو میده؟ و اینو میدونم همه این موارد بستگی به آدمش داره ولی خوب به نظرم چیزی بود که خیلیا موقع دوستی بهش فکر نمیکنن. و این فکر نکردنه میتونه یا به رابطه همسر و شوهر و یا به دوستیه آسیب بزنه. اینو میدونم و مطمئنم که صد در صد باعث تغییرات میشه ولی خوب اینکه اتفاقی به دو طرف بیوفته بستگی به شخصیت و نوع نگاهشون داره.
خلاصه بعد همه این حرفا و گفتهها میخواستم بهتون بگم که هر کسی هستین و هر کجا که باشین هوای همو داشته باشین. اگر دیدین یکی مشکلی داره راحت نگذرین. هیچکس نمیدونه پشت این نوشتههای کیه. ممکنه اون فرد فرداش دیگه ننویسه و برای همیشه وبش راکد بمونه... (اگر اطلاع ندارین آدمی هست که هنوز وبش اینجاست ولی خودش دیگه تو این دنیا نیست) خوبی بلاگ بیان اینه همچین آدمایی داره و واقعا به داشتن همچین جامعهای افتخار میکنم (اگرچه برعکسشم هست گویی. همیشه باید باشه...) علت اینکه میبینین فعالیت زیادی تو وبلاگ دوستان نیست همینه... همه دارن با مشکلی دست و پنجه نرم میکنن. و اون مشکلاتو شاید من درک نکنم ولی تو وبلاگ بقیه دوستان دیدم که اونا هم این مشکلو دارن و تنها نیستین، چه مشکلات زندگی باشه چه از دست دادن عزیزان و... . سعی کنین وقتتون رو طوری تنظیم کنین که فرصت کمتری برای فکر کردن به این چیزا داشته باشین. من خودم معمولا وقتی چیزی رو یاد میگیرم و یا کار میکنم و مشغول ترجمه هستم کمتر افکار منفی به فکرم میان.
واقعا دلم برای افرادی که با شور و شوق مینوشتن و سعی میکردن حال بقیه رو خوب کنن به شدت تنگ شده. در هر حال... نمیدونم شرایطم بعد امتحانات قراره چطوری باشه ولی برنامه دارم برای آینده. امیدوارم برسم :)
همیشه شاد و سلامت باشن.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
سلامم
چه عجب ستاره ی اینجا روشن شد!
خب کل متن رو خوندم و با حرفات موافق بودم و حتی تجربهشون کردم اما این قسمت:
"هیچکس نمیتونه بیش از یک حد خاصی باهام صمیمی بشه"
این شاید بعضی وقتا بتونی کنترل کنی ولی نمیشه انقدر مطمئن حرف بزنی ازش!
سلام :)
:)
سلام،عزیز🌹
به امید موفقیت و حل مشکلات همه و این مملکت 🌹
+از این به بعد خاطره و تجربه نویسی داریم اینجا ، به سلامتی.
ببینیم چه میکنی
سلام! :) خوب هستین؟
تو گلپسری محسن عزیز :)
مطمئنم در مورد تو هر اتفاقی هم که بیفته یه سوءتفاهم هست و بس. بعضی حرفا رو نوشتهها نمیتونن خوب بیان کنن بخاطر همین گاهی دلخوری به وجود میاد.
سلام آقا محمد :) مرسی عزیز. محبتت رو نشون میده.
سلام آقا محسن
چقد قشنگ نوشتی باهات کاملا موافقم منم تا حدودی مثل توام و اینجوری بگم مردمم رو دوس دارم ناراحتیشون نگرانم میکنه یا وقتی میبینم خیلی راحت سرشون کلاه میره اونم تو حوزه ای که خودم فعالیت دارم حالنم داغون تر میشه
سوتفاهم هایی که موقع نظر میدیم هم خیلی جالبه من یه سبک نظر محبت امیز رو برای خودم انتخاب کردم بعدش چه اتفاقاتی افتاد هنوزم بعضیا دارن میگن و ...
بیشتر ماجرا برمیگرده به فرهنگ جامعه یه سری چیزا درک نشده مثل همون دوستی دو نفر که باید بعد ازدواج به احتمال 99 درصد تموم شده بدونیم
چقد خوب که نوشتی و امیدوارم بیشتر ازش بنویسی
با آرزوی موفقیت تو امتحانات و اهدافت
سلام :)
این که آدم ها از غمشون و حال بدی هاشون می نویسن، می تونه چند جنبه داشته باشه:1) واقعا مستاصل هستن و کسی رو ندارن 2)عادت کردن به منفی نوشتن چون اینجوری توجه بیشتری دریافت می کنن.
من نمی دونم کار درست چیه. این که همدردی کنی یا نه... من معمولا با آدم ها همدردی نمی کنم. مثلا بهشون می گم که فلانی، فلان مشکل رو که داشتی من براش اینقدر صلوات فرستادم. من دو رکعت نماز خوندم. ان شاءالله درست می شه. یا بهش زنگ می زنم که بهمانی دیروز نوشته بودی خوب نیستی. اگر خواستی صحبت کنی من هستم. یا چیزی که نوشته گره های ذهنیش رو نشون می ده. پس براش تحلیل می کنم موقعیت رو که شاید کمکش کنه که معمولا هم می کنه. یا چیزهایی شبیه به این.چون اکثر آدم ها چیزهایی که من قراره بهشون بگم رو می دونن. ولی این چیزا درست کننده است. اگر هم من بتونم براشون گوش شنوا باشم که چه بهتر! خیلی وقتا آدما نیاز ندارن چیزی بشنون. صرفا می خوان شنیده بشن.
اما این مربوط به آدمایی می شه که بهم نزدیک ترن. حداقل دوکلام با هم صحبت کردیم. اگر صرفا از تو اینترنت جایی رو بخونم، براش صلوات می فرستم و سوره ی قدر می خونم. و همون حرفای همیشگی رو می زنم =)) "اوضاع بهتر می شه. زندگی بالا و پایین داره. مثل ضربان قلب که بالا و پایین داره نوارش. با همین بالا و پایینه که ما زنده ایم و اگه نباشن این ناهمواری ها می شه یه خط صاف که یعنی مردیم." ولی خب آدما بعضی اوقات ته خطن =)) اون خط صافه رو ترجیح می دن.
سلام!
اما موضوع این که آدم صمیمی بشه با کسی، من خودم آدمیم که خیلی زود دخترخاله می شم=)) و متوجه شدم که آدما خیلی خوششون نمیاد سریع دخترخاله بشی. تو لبخند مهربون و بزرگ می زنی. اون ذهنش می گه ایششش! باز این دختر چسبه! اینه که آدم باید تو انتخاب این آدما دقت کنه. و این که آدم های ارزشمند رو انتخاب کنه. مثلا من می دونم که دوست من اگر پیام من رو جواب نده، جواب تلفن هام رو نده، یه ماه بعد، دوماه بعد که مشکلش کم شد، حالش بهتر شد، رابطه امون برمی گرده سرجاش. هرکسی روش متفاوتی داره برای مواجهه با زندگی. من خودم ترجیح می دم وقتی حالم بده تنهای تنها باشم=))) کلا گوشی رو می ذارم کنار. کمتر هم با بقیه صحبت می کنم کلا. چون به شدت پرخاشگرم و دوست ندارم تا وقتی که یاد نگرفتم پرخاشگریم رو کنترل کنم، بقیه رو اذیت کنم.
ولی صمیمیت بین دختر و پسر، اتفاقا دیروز داشتم با زن عموم راجع بهش حرف می زدم. چون می گفت که خودش و خواهراش کلا بین پسرا بزرگ شدن، و این روی رشد فکریشون تاثیر مثبت داشته. من خودم دوستان پسر زیادی ندارم. ولی مثلا می دونم که آقا حرف دلم رو نباید ببرم پیششون. بهتره به اسم کوچیک صداشون نکنم. خوب نیست اینقدری که به دوستای دخترم زنگ می زنم بهشون زنگ بزنم. راجع به هرچیزی نذارم باهام شوخی کنن یا من باهاشون راجع به هرچیزی شوخی کنم. و چیزهای شبیه این. چون دوست دارم وقتی متاهل شدن یا تو رابطه رفتن یا اصلا من متاهل شدم، دوستیمون پابرجا بمونه به شکل قبل. اینجوری حساسیت کسی هم برانگیخته نمی شه.
به طور کلی این که دختری به چه نگاهی به این ابراز همدردی های شما نگاه کنه به شخصیت خودش بر می گرده. افرادی رو می شناسم که برداشتی ندارن ولی افرادی رو هم می شناسم که پشه ی نر بهشون سلام می کنه کلی دراما می سازن =))
اما اما! توصیه ی کوچولو داشتم :) وقت و انرژیتون رو برای هر رهگذری نذارید. ممکنه شما تمام تلاشتون رو کنید که اون خوش حال باشه ولی باز هم حس خوبی بهتون دست نده. نکنه مزاحمم! نکنه حس بدی بهش می دم؟ نکنه فلان؟ نکنه بهمان؟ در اینجور مواقع دمتون رو بذارید رو کولتون و دِ دَر رو... واسه این که ارزش روان آدم خیلی بیشتره و آدم های ارزشمند بیشتری تو این دنیا هستن =)
حرفاتون کاملا درستن. منم بیشتر اوقات اینطوریم که اگر حس و حال خوبی نداشته باشم سعی میکنم تا حد امکان از بحث کردن و یا حتی بعضی اوقات حرف زدن هم خودداری کنم چون ممکنه تو اون شرایط آدم یک چیزی بگه که بعدش واقعا پشیمون بشه. و این رو هم میدونم که بقیه هم مثل من ممکنه احتیاج به زمان داشته باشن و آدم نباید صرفا هر بدخلقی و یا نادیده گرفتن که از جانب طرف مقابلش میبینه رو به دل بگیره و بزاره به حساب بدجنسی طرف. چون ممکنه شرایطش خوب نباشه.