چرتک بلاگ

کدنویسی، آموزش وبلاگ، تفریح و دلنوشت با کمی چاشنی طنز

Previously on 1401

توسط Mohsen シ در تاریخ ۲۲ خرداد ۱۴۰۲

سلام دوستان. امیدوارم حالتون خوب باشه و مثل همیشه سلامت و سرزنده باشین.

من هنوزم زندم! (Yay!) و شاید براتون سوال باشه این همه مدت کجا بودم و چیکار میکردم. و محض اینکه خاطرتون راحت بشه باید بگم نه، فضایی‌ها منو برای آزمایش روی انسان‌ها ندزدیدن و برنامه دور دنیا در هشتاد روز هم نچیده بودم... متاسفانه! اگر میرفتم هم از شانسم کشتی که سوار بودم مثل تایتانیک غرق می‌شد. ولی از اونجایی که شانس و حوصله و تیپ جک رو نداشتم احتمالا تنهایی سوار بر تکه در چوبی سوار بر موج‌های آبی اطلس همانند کاپیتان چک اسپارو از اون فاجعه زنده میموندم و شاهد یک پست خفن بودین ولی خوب همینه که هست! از این خبرا نیست متاسفانه :)

ای کاش پول داشتم که اون یارو که تو فیلما با صدای قشنگش میگه Previously on ... رو استخدام میکردم تا اتفاقات رو به صورت فیلماتیک و سکانس‌دار ببینین ولی بودجم یاری نمیکنه و نمیتونم پاچه خواری کسی رو بکنم که از زندگیم فیلم بسازه. بخاطر همین مجبورین به قوه تخیلیتون مراجعه کنین! 

Legends Never Die

توسط Mohsen シ در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۴۰۱

سلام رفقا! حالتون چطوره؟ :) اوضاع روزگار به خوبی و خوشی میگذره؟

دیدین وقتی یک جایی بیش از حد گرد و غبار میگیره و یا بیش از حد کثیف میشه ممکنه دیگه کسی بهش دست نزنه چون تمیز کردنش مصیبت هفت عالمه و کلی وقت میخواد؟ بعله... حکایت من و وبلاگمه. همیشه میام و میگم که فلان چیزها رو مینویسم و دست و رویی به این وبلاگ صاحب مرده میکشم ولییییی نهههههه! اونوقت جوجه هام تکون میخورن! (شاید بگین این بنده خدا باز چی زده، ساقیش کیه ولی بخدا همچین اصطلاحی تو ترکی داریم!) ببین در چه حدی دور بودم که تو این مدت چند نفر رفتن چند نفرم برگشتن چند نفرم که چیزی ما بین این دو شدن (نه رفتن و نه هستن). مترسک رفته بود، برگشته، باز رفته و دوباره با اسم پردیس یار برگشته و من همچنان قدیمی‌ترین آدرسش رو توی لینک‌ها دارم! حیف شد اینترنت اکسپلورر مرحوم و ملعون رو بستن وگرنه برنامه‌نویس خوبی براش میشدم :)) 

حقیقت تلخ زندگی

توسط Mohsen シ در تاریخ ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۱

سلام رفیق شفیق... حالت چطوره؟ روبه‌راهی؟

دلم پره از خون و ذهنم پره از آشوب و کلی حرف‌های نگفته و نشنیده. تو بغضم طوفانی هست که از هر راهی میخواد بیاد بیرون ولی باید قورت بدم و تو قفسه سینم نگه دارمش چون میدونم اگر از قلمرو من بیرون بره دیگه افسارش به دست من نیست و هر چیزی که جلوی راهش باشه رو تبدیل به خرابه و آواره میکنه. همینه که از من حرفی نمیشنوی... کم حرفی من از بی‌مهری نیست رفیق... بلکه از سر نگرانی نسبت به خودته. چون که نمیخوام گلستانی رو که خودت ساختی و شاید حتی منم توش اندک مشارکتی داشتم رو نابود کنم. خیلی اوقاتم میخوام از سیر تا پیاز بنویسم و بنویسم و بنویسم ولی قبلش به خودم میام و میگم که چه اهمیتی داره؟ وقتی کسی زبونت رو نفهمه با داد زدنم نمیتونی منظورت رو برسونی. بخاطر همینه برا تو مینویسم... چون که اینو میدونم تو خوب درکش میکنی. 

محبوب خودت باش

توسط Mohsen シ در تاریخ ۱۰ اسفند ۱۴۰۰

روبه‌رویم نشسته است. با همان لبخند تلخ و سکوت پرفریادش. صدای نفس کشیدنش را می‌توانم بشنوم. احساس می‌کنم هوا از سردی او یخ بسته. ابروانش مانند طنابی در هم پیچیده‌اند و در چهره‌اش می‌توانم شیر خفته‌ای را ببینم که هر لحظه ممکن است بیدار شود و مرا زخمی کند. انگار از چیزی ناراحت است. اتاق برایم مانند زندانی تنگ شده... 

رواقی‌گری و نظرات شخصی من برای زندگی خوب

توسط Mohsen シ در تاریخ ۰۱ دی ۱۴۰۰

سلام بر تمام عزیزانی که دارن این پستو میخونن. امیدوارم که حالتون خوب باشه و سلامت باشین! :) 

نمیدونم چرا اسم وبلاگ رو چرتک گذاشتم در حالیکه کل سال رو خوابیدم و هرازگاهی به اینجا میام و چیزی مینویسم. مسلما هایبرنت بلاگ (خواب زمستانی) انتخاب بسیار مناسب‌تری هست با این نویسنده خرسش که گالون گالون عسل خورده و خواب هفت پادشاهی رو میبینه :) در هر حال برگشتم تا یکمی باز از حرفای خودمونی بگیم. امروز میخوام برداشت خودمو از فلسفه رواقی‌گری یا Stoicism نظراتمو برای داشتن زندگی بهتر باهاتون به اشتراک بزارم. امیدوارم مفید باشه براتون.

روزایی که گذشت

توسط Mohsen シ در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۴۰۰

حدس بزنین کی اینجاست! آیم بک بیبی :) میدونم در چه حد دلتنگم شدین لازم نیست غرورتون رو بشکنین و بگین... منم دلتنگ شما بودم 😂

حقیقتش حس و حال وبلاگ نویسی ندارم ولی خوب با توجه به ماجراهای اخیر گفتم بیام چند کلامی حرف بزنم. وگرنه به لحاظ فنی من هیچوقت بیان رو ترک نکردم. اکثر اوقات یا تنبلی میکنم و یا هربار که پشت کامپوتر میشینم و میخوام چیزی بنویسم به خودم میگم «آخرش که چی؟ چه فایده برات داره؟» اما بعضا باید نوشت.

همدردی

توسط Mohsen シ در تاریخ ۰۴ تیر ۱۴۰۰

سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه. عیدتون هم مبارک! 😂 بعله درست حدس زدین من از اینترنت اکسپلورر استفاده می‌کنم و الان این پست منتشر میشه :)

حقیقتش تا حالا از این پستا ننوشتم و حتی نمیدونم چطور هم شروع کنم. خودتون میدونین دیگه اینجا همیشه پاتوق من برای خوش بودن و آموزش و این چیزا بوده... در کل چیزایی که ازش لذت میبرم. ولی خوب تصمیم دارم بعدهای دیگه زندگیم رو بهش اضافه کنم... مثلا شعر یا خاطرات و دلنوشت ها و حرفایی که ته دلم موندن و میخوام بگم. این شاید بشه گفت اولینش باشه.

میدونین من بیشتر از وبلاگ خودم معمولا تو وبلاگ‌های دیگه فعالم و این اواخر اکثر کامنت‌هایی که دادم دلداری بودن. اینکه دووم بیارین و سرسخت باشین و این روزا میگذره و فلان. و حرفایی که زدم از ته دلم بودن و هیچ هدف خاصی نداشتم تو کامنتا. و برای من هم مهم نبود که شما دخترین یا پسر، متاهلین یا مجرد، و یا چه دیدگاه و عقیده‌ای دارین. تنها چیزی که میخواستم خوشحالی شما بود. اینکه بهتون بگم دردی که دارین رو احساس میکنم و نمیخوام ناراحت باشین. و این تبدیل به یک خصوصیت من شده... حتی اگر یک غریبه باشین و احساس کنم مشکل دارین حداقل کاری که میتونم بکنم اینه گوش بدم به حرفتون. 

رمز موفقیت

رمز موفقیت

توسط Mohsen シ در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۹۹

سلام :) مدت زیادی میشه که نبودم. علتش هم برمیگرده به کنکور و ترک اینترنت و البته کار های باغ و کمبود وقت. امیدوارم حالتون مثل همیشه خوب باشه! از امروز دوست دارم در مورد هر چیزی که به ذهنم میرسه بنویسم و نظرات دیگران رو هم در این موارد بدونم تا حداقل تجربه کمی از وبلاگ نویسی داشته باشم (البته این دیدگاه شخصی من از وبلاگ نویسی هستش).

زندگی مثل مسابقه دو هست!

مسابقات دو همیشه برای من جذابیت خاصی داشته و همچنان داره. همه ورزشکار ها در خط خودشون با شنیدن صدای تپانچه مسابقه رو شروع میکنن. از این لحظه هستش که ورزشکار خاصی نظرتون رو جلب میکنه و تو دلتون میگین "آره این خودشه. این حتما برنده میشه!" و البته استارت خوب برای ورزشکار ها خیلی مهم هست... ولی! وقتی پیچ اول و پیچ دوم رد میشه و ورزشکار ها کم کم به خط پایان نزدیک میشن از پشت یک نفر با قدرت و استقامت از اون نفری که فکر میکردی قراره اول بشه میگذره و مدال طلا رو میگیره! خوب شاید بگین که چی؟ الان میگم!

حال و روز من در این روزها

توسط Mohsen シ در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۹۸

در راستای بهتر شدن در وبلاگ نویسی گفتم بزار یک چند تایی پست شخصی هم بنویسم که هم بیشتر با من آشنا بشین و هم از حال و روز من تو این روز های ابری خبر دار بشین.

وبسایت یا وبلاگ مسئله این است! (+دلنوشت های اضافی)

توسط Mohsen シ در تاریخ ۰۷ ارديبهشت ۱۳۹۸

سلام خدمت تمامی عزیزانی که دارن این پست رو میخونن :) میدونم مدت زیادی میشه اصلا پستی نزاشتم کمتر به وبلاگ ها سر زدم و این چیزا. همیشه میخواستم یک مطلبی رو بنویسم که مدت هاست تو دلم بود ولی حوصلش رو نداشتم. امروز میخوام باهاتون در میان بزارم. خوشحال میشم ایده هاتون رو با من در میان بزارین و نظراتتون رو بگین چون واقعا ارزش دارن! این میشه گفت داستانی از نحوه ورود من به وبلاگ نویسی هست. اگر حوصله خوندن این همه متن رو ندارین رو اینجا کلیک کنین تا برین سر اصل مطلب